روزى مرقع دارى از راه رسید و به نزدیک بو سعید درآمد و سلام کرد و گفت:
پاى افزار بیرون کنم که به تو بیاسایم که گرد همه عالم بگشتم؛ خود نیاسودم و آسوده اى نیز ندیدم.
پیر گفت:
چرا از خویش دست نداشتى تا خود بیاسودى و خلق هم به تو بیاسودندى؟
#نفحات_الانس #عبدالرحمان_جامى