- #دمی_با_شعر
در دیدۀ دل جلوه گرت میبینم
هر لحظه بشکل دگرت میبینم
هر بار که در دیدۀ دل میگذری
از بار دگر خوبترت میبینم
#صبا#دمی_با_شعر
تویی که نابترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی
#صبا#دمی_با_شعر
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
#صبا#دمی_با_شعر
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
#صبا#دمی_با_شعر
هشیار سری بود ز سودای تو مست
خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست
بیتو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
#صبا#دمی_با_شعر
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
دل بدان رود گرامی چه کنمگر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
#صبا#دمی_با_شعر
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست
#صبا#دمی_با_شعر
عمری دگر بباید بعد از فراق (وفات) ما را
کاین عمر صرف کردیم (طی نمودیم) اندر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله مینگاری
#صبا#دمی_با_شعر
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا میماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
#صبا#دمی_با_شعر
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلاگر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
#صبا#دمی_با_شعر
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم
در پردهٔ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
#صبا#دمی_با_شعر
خدایا رحم کن بر من پریشان وار میگردم
خطا کارم گناهکارم به حال زار میگردم
شراب شوق مینوشم به گرد یار میگردم
سخن مستانه میگویم ولی هوشیار میگردم
#صبا#دمی_با_شعر
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#صبا#دمی_با_شعر
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو میبینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست ترا عربده جو میبینم
#صبا#دمی_با_شعر
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر میدهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
#صبا#دمی_با_شعر
خرم ان روز کز این منزل ویران بروم
آسان جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر ان زلف پریشان بروم
#صبا#دمی_با_شعر
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
#صبا#دمی_با_شعر
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
#صبا#دمی_با_شعر
وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی میکند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند
#صبا#دمی_با_شعر
چه هستی که آتش به جانم کشیدی ؟
سرود خوشی ؟ شعر نابی ؟ چه هستی ؟
چه شیرین نشستی به تخت وجودم
خدا را ، غمی ؟ التهابی ، چه هستی ؟
#صبا- #دمی_با_شعر
با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن میشود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن میشود
#صبا#دمی_با_شعر
بر من گذشتی ، سر بر نکردی
از عشق گفتم ، باور نکردی
دل را فکندم ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
#صبا#دمی_با_شعر
ماکه باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر درآغوش کمان مارا بس
می توان دفتری از نیم سخن انشا کرد
حرف رنگینی ازان غنچه دهان مارا بس
#صبا#دمی_با_شعر
این سعادت ندهد دست همیشه اما
دیدن آن مه جان ناگه و دزدیده خوش است
عشق اگر رخت تو را برد به غارت خوش باش
پیش آن یوسف زیبا کف ببریده خوش است
#صبا#دمی_با_شعر
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
#صبا#دمی_با_شعر
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
#صبا#دمی_با_شعر
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
#صبا#دمی_با_شعر
من حلقههای زلفش از عشق میشمارم
ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش
لطفش همیشمارم دل با دم شمرده
جانیش بخش آخر ای کشته زار زارش
#صبا#دمی_با_شعر
گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن
مرغ دل ما از قفس غصه برون آر
برگرد سر خویش بگردان و رها کن
#صبا#دمی_با_شعر
کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی
بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی
بسا که گفتهام از شوق با دو دیده خود
ایا منازل سلمی فاین سلماک
#صبا#دمی_با_شعر
دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی
گر بدانی شوق دیدارت چه با دل میکند
حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس
نان خود راتر به آب روی سایل میکند
#صبا#دمی_با_شعر
دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی
گر بدانی شوق دیدارت چه با دل میکند
حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس
نان خود راتر به آب روی سایل میکند
#صبا#دمی_با_شعر
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
#صبا#دمی_با_شعر
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
#صبا#دمی_با_شعر
سودای دلنشین نخستین و آخرین
عمرم گذشته است و توام در سری هنوز
ای چلچراغ کهنه که زآنسوی سالها
از هر چراغ تازه ، فروزانتری هنوز
#صبا#دمی_با_شعر
یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
هرچند درین عهد خریدار ندارد
بی حوصلهای را که بود شیشه متاعش
آن که به آتش نفسان کار ندارد
#صبا#دمی_با_شعر
گفتی نظر خطاست تو دل میبری رواست
خود کرده جرم و خلق گنهکارمیکنی
هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف
با دوستان چنین که تو تکرار میکنی
#صبا#دمی_با_شعر
فقط انگار در این شهر دل من دل نیست !
کم به رویام رسیده ست …خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم :
ترک تو کردن و آواره شدن مشکل نیست
#صبا#دمی_با_شعر
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
#صبا