«یک روز همسرم گفت برنج نداریم و قوطی حلبی را نشان داد و گفت روغن هم تمام شده.دست توی جیبهایم کردم،خالی بود!هیچ پولی نداشتم که حتی مواد غذایی برای خانه تهیه کنم و سفره خانه را گرم نگه دارم.»/ از کتاب نوشتههای
#احمد_خیامی ، بنیانگذار
#ایران_ناسیونال#معرفی_کتاب